پایان نامه اخلاق و تاثیرات آن در سنت اسلامی (60 صفحه- چهارفصل ) word- pdf از این مطلب میتوانید در پایان نامه و مقاله سمینار و … خود استفاده بنمایید. این مطلب بر اساس سیستم پایان نامه نویسی طراحی شده است.
مقدمه
اخلاق که با چگونگى رفتار و حالتهاى اختیارى انسان سروکار دارد، همواره جاذبه ویژهاى براى او داشته است و آدمى به دیده احترام در آن نگریسته است. نهاد اخلاقى زندگى انسان، اساس و پایه تشکیل اجتماع و ظهور تمدنهاى بشرى است. حرمت اخلاق چنان است که حتى کسانى هم که خود به زیور اخلاق آراسته نیستند، آراستگان به فضایل اخلاقى را با دیده عزت مىنگرند و شان آنها را والا مىدانند.
جذبه و دلربایى اخلاق، اگر از چشمانداز قرآنى به آن نگریسته شود، دوچندان خواهد شد. زیرا قرآن آخرین کلام الهى با بشر است و به اقتضاى این ویژگى، کاملترین سخن را در باره اخلاق بیان کرده است. فضایل اخلاقى از نگاه قرآن، صرفا وسیلهاى براى ساماندهى به رفتار این جهانى آدمى، به غرض نظم و انتظام دادن به زندگى او نیست، بلکه از آن مهمتر، چونان مصالح ساختمانى براى پىریزى بناى حیات ابدى او به حساب مىآید.
این نگرش فرجام شناسانه به فضایل و الزامهاى اخلاقى، چنان بر ارج و اهمیت آنها مىافزاید که بدون وقوف در عرفات اخلاق، پاى نهادن به حرم رستگارى که مطلوب همیشگى آدمى است، ناممکن مىنماید. از نگاه قرآن میتوان مباحث مختلف مربوط به اخلاق را سامان داد; مثلا با تنظیم و تنسیق قواعد کلى اخلاقى، راه را براى علم اخلاق قرآنى هموار کرد. به علاوه، میتوان با تامل در قواعد مذکور و بهرهگیرى از نصوص و ظواهر آیات قرآن، مبناى ارزشهاى اخلاقى را کشف کرد و زمینه حصول اخلاق هنجارى یا نظریه اخلاقى برگرفته از قرآن را فراهم آورد. افزون بر اینها، مىتوان با تامل در قواعد اخلاقى قرآن و نظریه اخلاقى برگرفته از آن، در کنار بهرهگیرى از هستىشناسى، و بویژه انسانشناسى قرآنى، مبانى فلسفى اخلاقى را هم به دست آورد و از رهگذر آن به تدوین فرا اخلاق ملهم از قرآن پرداخت.

اهمیت اخلاق در روایات اسلامی
این مساله در احادیثی که از شخص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و همچنین از سایر پیشوایان معصوم علیهم السلام رسیده استبا اهمیت فوقالعادهای تعقیب شده، که به عنوان نمونه چند حدیث پرمعنای زیر را از نظر میگذرانیم:
1- در حدیث معروفی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم:
«انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق; من تنها برای تکمیل فضائل اخلاقی مبعوث شدهام.» کنز العمال، حدیث 52175 (جلد3، صفحه 16)
و در تعبیر دیگری: «انما بعثت لاتمم حسن الاخلاق» آمده است. کنز العمال، حدیث 5218
و در تعبیر دیگری: « بعثتبمکارم الاخلاق ومحاسنها» آمده است.بحار، جلد66، صفحه 405.
تعبیر به «انما» که به اصطلاح برای حصر است نشان میدهد که تمام اهداف بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله در همین امر یعنی تکامل اخلاقی انسانها خلاصه میشود.
2- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السلام میخوانیم که فرمود: «لو کنا لانرجو جنه ولانخشی نارا ولاثوابا ولاعقابا لکان ینبغی لنا ان نطالب بمکارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح; اگر ما امید و ایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ، و انتظار ثواب و عقابی نمیداشتیم، شایسته بود به سراغ فضائل اخلاقی برویم، چرا که آنها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند.»مستدرک الوسائل، جلد 2، صفحه 283. (چاپ قدیم).
این حدیث بخوبی نشان میدهد که فضائل اخلاقی نه تنها سبب نجات در قیامت استبلکه زندگی دنیا نیز بدون آن سامان نمییابد! (در این باره در آینده به خواستخدا بحثهای مشروحتری خواهیم داشت)
3- در حدیث دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود: «جعل الله سبحانه مکارم الاخلاق صله بینه وبین عباده فحسب احدکم ان یتمسک بخلق متصل بالله; خداوند سبحان فضائل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، همین بس که هر یک از شما دستبه اخلاقی بزند که او را به خدا مربوط سازد.»تنبیه الخواطر، صفحه 362.
به تعبیر دیگر، خداوند بزرگترین معلم اخلاق و مربی نفوس انسانی و منبع تمام فضائل است، و قرب و نزدیکی به خدا جز از طریق تخلق به اخلاق الهی مکان پذیر نیست! بنابراین، هر فضیلت اخلاقی رابطهای میان انسان و خدا ایجاد میکند و او را گام به گام به ذات مقدسش نزدیکتر میسازد.
زندگی پیشوایان دینی نیز سرتاسر بیانگر همین مساله است که آنها در همه جا به فضائل اخلاقی دعوت میکردند، و خود الگوی زنده و اسوه حسنهای در این راه بودند و به خواستخدا در مباحث آینده در هر بحثی به نمونههای اخلاقی آنها آشنا خواهیم شد; و همین بس که قرآن مجید به هنگام بیان مقام والای پیامبراسلام صلی الله علیه و آله میفرماید: «وانک لعلی خلق عظیم; تو اخلاق عظیم و برجستهای داری. سوره قلم، آیه 4.
اهداف و متغیر های پژوهش:
متغیر مستقل: قرآن،سنت،اسلام، شیوه ی زندگی ومجاهدت امام علی (ع)
متغیر وابسته: اخلاق
تعاریف نظری مفاهیم
یکی از اهداف مسلم دین، که در آیات متعدد قرآن کریم بر آن تأکید شده است، هدایت و راهنمایی انسان به سوی شناخت و عبودیت پروردگار است.هدایت و راهنمایی انسان از طریق رعایت و عمل به احکام، دستورات و هنجارهای خاصی مبتنی گشته است، به گونه ای که بدون رعایت آنها، هدایت ممکن نمی باشد. با پذیرش شأن هدایتگری دین از یک سو و ابتنای هدایت بر رعایت هنجارهای دینی از سوی دیگر، ناگزیر باید پذیرفت که دین نمیتواند دغدغه رعایت هنجارهای دینی را (خواه هنجارهای دینی ـ اجتماعی، خواه غیر اجتماعی) از سوی مردم نداشته باشد و درصدد مقابله با تخلف از آن هنجارها برنیاید. در واقع، موضع بی تفاوتی قائل شدن برای دین در مبارزه با انحرافات، به منزله در نظر نگرفتن شأن هدایتگری دین است.
راه کارهای دین
دین از یک سو با ارائه علوم و معارف خاص و از سوی دیگر با توصیه بر اعمال و رفتارهای ویژه، نقش مؤثری را در بازداشتن افراد از انحرافات ایفا مینماید. راهکار اول که بر طبق آن، دین از طریق ارائه شناختهای خاص بر افراد تأثیر میگذارد و آنان را از انحرافات باز میدارد، «راهکار شناختی» یا «نظری» میتوان نامید و راهکار دوم که جلوگیری از انحرافات از طریق «عمل افراد» صورت میگیرد، «راهکار عملی» میتوان نامید در این نوشتار ابتداً راهکار نظری توصیف و سپس ساز و کار این راهکارها بیان میگردد:
الف) راه کارهای نظری
معارف و شناختهای دین که در بازداشتن افراد از انحرافات مؤثر است، تحت سه مقوله میباشد: ترسیم و ساز و کار پاداش و عقوبت؛ بدی و خوبی و معارف بنیادین.
ترسیم و ساز و کار پاداش و عقوبت
دین برای افراد مؤمن، نیکوکار و به طور کلی کسانی که دستورها و هنجارهای دینی مربوط به اندیشه و عمل را به خوبی رعایت میکنند، متناسب با میزان پایداری آنان بر هنجارهای مذکور، پاداشهایی معرفی مینماید که آن اعم از پاداش دنیوی و اخروی است که به چند عنوان نمونه آن در قرآن کریم اشاره میگردد: پاداشهایی چون نعمتهای بهشتی، احساس رضایتمندی، سرور و افتخار، جلب نظر و توجه الهی، به دست آوردن یقین، اطمینان و آرامش، برخـورداری از کمـکهای ویـژه الهی در دنیا و برخورداری از هدایت بیشتر الهی و… .در مقابل، دین عقوبتهایی را برای کفار، بدکاران و کسانی که از هنجارهای دینی تخلف مینمایند، ترسیم میکند. عذابهای اخروی، پشیمانی و سرافکندگی، برخوردار نبودن از نگاه، توجه و رضایت الهی، شک، تردید و ناآرامی از جمله این عقوبات است.
سازوکار شناخت مربوط به پاداش و عقوبت:
در درون طبیعت و فطرت انسان نیازهای متنوعی وجود دارد که با تأمین آن، احساس آرامش، خوشی و لذت مینماید و در صورت عدم تأمین، دچار ناآرامی و ناخوشی میگردد. از همین جهت انسان نسبت به رفتار و عملی که مقرون به پیامد خوشایند تأمین نیاز است، رغبت داشته و از عملی که پیامد ناخوشایند را به دنبال دارد، گریزان است.بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی، همانگونه که پیامدهای واقعی عمل(تشویق، یا تنبیهی که مقارن عمل دریافت شود) رفتار فرد را بر میانگیزد، پیامدهای مورد انتظار آن هم که به صورت نمادین، در ذهن بازنمایی شده است، نیز رفتار فرد را بر میانگیزد.بنابراین، شناختهایی که از دین در باره پاداش و عقوبت دریافت میشود، در صورت درونی شدن میتواند آدمی را به سوی کارهای شایسته که مقرون با پاداشهای مورد انتظار است، سوق دهد و از کارهای ناشایست که همراه با عقوبت مورد انتظار است، باز دارد. به عبارت دیگر، انسان را به رعایت هنجارهای دینی و دوری از انحراف وادار نماید.
ترسیم و ساز و کار بدی و خوبی
انسان بر طبق طبیعت و فطرت خویش و همچنین بر اساس آموزههای اجتماعی، چیزهایی را خوشایند و زیبا و چیزهایی را ناخوشایند و نامطلوب مییابد؛ به گونه ای که درک این زیبایی و زشتی در انسان نهادینه شده است. امور خوب و بد دینی نیز به همین ترتیب شکل میگیرد، زیرا دین با بیاناتی متنوع و با استفاده از تعابیری خاص سعی مینماید، تا زشتی و بدی، زیبایی و خوبی بعضی اعمال را همچون ناخوشایندی و زشتیها و یا خوشایندی و زیباییهای طبیعی و اجتماعی مجسم نموده و برای ما «درونی»سازد. به عنوان نمونه در قرآن کریم از قمار، شراب، گوشت خوک، مردار و خون به رجس و پلیدی تعبیر میشود. از منافقین به سبب اعمال ناشایست شان، به عنوان افراد بیمار دل یاد میشودو از مال حرام، عقاید نادرست و افراد بدکار به خبیث، آلوده و ناپاک تعبیر میگردد.در مقابل، درباره چیزهای حلال، عقاید درست و افراد درستکار از تعبیر طیب، پاک و دلپذیر، استفاده میشود. همچنین از افراد مومن و درستکار با صفاتی چون سمیع، بصیر، هدایت شده، دارای نور، زنده دل، صاحب عقل و دانش توصیف میگردد.
سازوکار شناخت مربوط به خوبی و بدی:
همان گونه که یک عمل میتواند پیامدهای بیرونی مثبت یا منفی (خواه پیامدهای واقعی؛ خواه پیامدهای مورد انتظار) داشته باشد، میتواند پیامدهای درونی نیز داشته باشد. پیامدهای درونی یک عمل، طی «واکنش خود سنجی»و بر اساس معیارهای درونی شخص در باره خوبی یا بدی یک عمل ایجاد میگردد.البته، اگر شناختهای دین در باره زشتی و زیبایی، خوبی و بدی اعمال به نحوی درونی گردد (که هر عملی را که دین زشت دید، انسان نیز زشت ببیند و آنچه را زیبا ببیند، آدمی زیبا ببیند)، از اعمال خلاف هنجارهای دینی به جهت فرار از ارزیابی خود سنجی منفی دوری میگزیند و به همنوایی با هنجارهایی دینی، به جهت دستیابی به ارزیابی و خودسنجی مثبت روی میآورد.
پیامدهای مثبت و منفی درونی عمل از چنان تأثیری برخوردار است که میتواند به مقابله با پیامدهای بیرونی عمل برخیزد. به عنوان مثال انبیا، افراد انقلابی و اصلاحگران جامعه، به خاطر ارزیابی مثبتی که از اعمال خود دارند، پیامدهای ناگواری را که مترتب بر نقض بعضی از هنجارهای حاکم بر جامعهشان است، بر دست کشیدن از رسالتشان ترجیح میدهند. همچنان که پیامدهای بیـرونی عمل آنگاه بیشترین تأثیر را دارد که با پیامدهای درونی عمل همساز باشد.
ترسیم و ساز و کار معارف بنیادین
ترسیم دین از زشتیها و زیباییها، آنگاه درونی میشود که مستند به خداوند دانا گردد، زیرا تنها اوست به انسان اشراف کامل دارد و هر آنچه در جهت سعادت وی است، آگاهی داشته و از هر چه باعث نگون بختی است، اطلاع داشته است.بنابراین، از یک سو به مجموعه معارفی نیاز است که وجود خداوند دانا و آگاه از مصالح و مفاسد را اثبات نماید و از سوی دیگر انتساب آن تعابیر به خداوند را روشن سازد.همچنین، وقتی پاداشها و عقوبتهای اخروی و دنیوی به مرحله باور میرسد که انسان پاداشهای مذکور را صادر شده از سوی خداوند حکیم، عادل، مهربان و توانا بداند که افراد را به تناسب اعمالشان پاداش میدهد. از این رو، علاوه بر اثبات خداوند حکیم، عادل و … ، به اثبات صدور آن سخنان از سوی خداوند هم نیاز است. بطور خلاصه پذیرش و درونی سازی ترسیم خوبی و بدی، پاداش و عقوبت، مبتنی بر مجموعه معارفی است که «معارف بنیادین» میتوان نامید، لذا همه معارفی که به توصیف خداوند، آیات و نشانههای او، اثبات عالم آخرت، اثبات الهی بودن قرآن و اموری از این قبیل میپردازد، از جمله معارف بنیادین شمرده میشود.
سازوکار معارف بنیادین:
البته تأثیر شناختهای مربوط به پاداش و عقوبت و نیز شناختهای مربوط به خوبی و بدی، آنگاه در بازداشتن افراد از انحرافات مؤثر است که برای آنان درونی گردد و این امر مستلزم آن است که معارف بنیادین که مبتنی بر آن شناختها است، باور درونی گردد.بنابراین، به هر میزان که افراد از معارف بنیادین دین، آگاهی داشته باشند و آن را درونی سازند، به همان میزان شناختهای مربوط به پاداشها و عقوبتها، درونی میگردد و در نتیجه به همان میزان از انحراف و ناهنجارهای دینی دوری میشود.از همین جهت قرآن کریم نماز را که در بردارنده چکیده قرآن (سوره حمد) و معارف بنیادین است، بازدارنده از کارهای زشت و ناپسند معرفی میکند.اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی. اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی اخلاق تاثیر سنت اسلامی
ب) راهکارهای عملی
راهکارهای عملی را میتوان به دو دسته کلی تقسیم نمود:
توصیه های فردی؛ رفتاری که هر کسی با عمل به آن میتواند خودش را از انحراف دور نماید.
توصیه های اجتماعی؛ رفتاری که افراد برای بازداشتن یکدیگر از انحراف باید به کار گیرند.
توصیه های فردی
دین اعمالی را توصیه میکند که انجام آن باعث درونی شدن شناخت میگردد که به عنوان راهکارهای نظری مطرح شد. درونی شدن شناختهای مذکور هم چنان که بیان گردید، از طریق سازوکارهای خاص به دور شدن افراد از انحرافات میانجامد. اعمال و عباداتی مانند: تلاوت مقدار ممکن قرآن کریم در هر شبانه روز، اقامه نمازهای پنجگانه و نوافل، تفکر در خلقت آسمان و زمین، حج، روزه، صله رحم و به طور کلی همه افعالی که به عنوان عبادت و اطاعت خداوند انجام میشود، همه از مقوله توصیههای رفتار فردی است.سازوکار تأثیر توصیههای فردی بر درونی شدن شناختهای سه گانه را از دو طریق میتوان تبیین نمود:اخلاق تاثیر سنت اسلامی
اولاً: اعمال مذکور، در بردارنده مجموعه ای از معارف و شناختها است که توجه به خداوند محور مهم آن میباشد، اگرچه در بعضی از این اعمال توجه به خداوند متعال چندان ظاهر نیست، مثل صله رحم؛ به همین جهت پیوستگی و مداومت بر اعمال مذکور سبب تکرار و یادآوری دائم آن شناختها میگردد و در نتیجه تثبیت و درونی میشود، لذا اقامه نماز و تلاوت قرآن موجب ارتباط مستمر انسان با مجموعه ای از معارف بنیادین و تثبیت آن در درون ذهن و قلب میشود، همچنین سایر عبادات مانند: روزه، زکات، صله رحم و … ، اگر به قصد اطاعت خداوند انجام شود، مستلزم توجه به خداوند و تثبیت این شناخت بنیادین در انسان میگردد.
ثانیاً: همان گونه که در مباحث روانشناختی بیان شده است، انسانها دارای نظام سه جزئی مرکب از باورها، نگرشها و رفتارها هستند، این سه جزء شناختی، عاطفی و رفتاری، در جهت سازگاری و همسازی با یکدیگر تغییر میکنند. به گونه ای که اعتقاد به درستی یک عمل (مثلا خوردن غذای خاص)، کمابیش انسان را به نگرش مثبت (دوست داشتن آن غذا) و نیز به انجام آن عمل (خوردن آن غذا) سوق میدهد؛ به همین ترتیب عادت به یک رفتار، نگرش مثبت و اعتقاد به درستی آن را تسهیل مینماید. قرآن کریم نیز در آیات متعدد از تأثیر رفتار بر باورها سخن گفته است؛ به عنوان نمونه، عبادت پروردگار را (که ازمقوله رفتار و عمل است) موجب «یقین» میداند. در مقابل، پیروی از هواهای نفسانی و انجام کارهای بد را عامل انکار عالم آخرت و تکذیب آیات الهی معرفی میکند.بنابراین میتوان اذعان نمود، هر گونه عملی که به عنوان اطاعت و عبادت خداوند انجام میشود، می تواند باور قلبی انسان نسبت به وجود خداوند را که اساس معارف بنیادین است، را تثبیت نماید؛ در نتیجه توصیههای فردی، موجب درونی شدن معارف بنیادین میگردد که این شناخت از طریق مکانیزمهایی سبب پیشگیری افراد از انحراف میشود.
توصیه های اجتماعی
توصیههای رفتاری دین برای اینکه افراد، یکدیگر را از انحراف بازدارند، به دو دسته تقسیم میشود:
الف) رفتارهایی که افراد قطع نظر از اینکه انحرافی از سوی آنان ایجاد شده باشد، باید نسبت به یکدیگر انجام دهند که از مهمترین این رفتارها میتوان به «ارشاد» و «تبلیغ» اشاره نمود.
ب) رفتارهایی که افراد پس از بروز انحراف، به منظور مقابله با آن باید انجام دهند که به این نوع رفتار «امر به معروف و نهی از منکر» اطلاق میشود.
ارشاد و تبلیغ
بر اساس آنچه که در قرآن کریم آمده است، انسانها موظف هستند، همدیگر را به «خیر» دعوت کنند؛مقصود از خیر بر طبق بعضی روایات، تبعیت از قرآن و سنت است؛ بنابراین آنان وظیفه دارند، دیگران را به تبعیت از قرآن و سنت فرا بخوانند.بخش عمده محتوای قرآن و سنت که انسان موظف به تبعیت از آن و دعوت دیگران میباشد، همان سه نوع معارفی است که در راهکارهای نظری به آن اشاره گردید.هم چنان که در بخش راهکارهای نظری توضیح داده شد، درونی شدن شناختهای سه گانه مذکور از طریق سازوکارهایی خاص، به دور شدن افراد از انحرافات منتهی میشود. بنابراین، در ارشاد و تبلیغ که دعوت به معارف سه گانه است، اگر دعوت کننده بتواند آن را برای افراد درونی نماید، آنان را از طریق سازوکارهای خاص به دوری از انحرافات سوق میدهد.
امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر، راهکاری عملی است که در دین از جایگاه ویژه ای برخوردار است و بر آن تأکید فراوانی شده است، به طوری که از آن به عنوان بلند مرتبه ترین و شریف ترین فرایض و نیز فریضه بزرگی که همه فرایض دیگر به وسیله آن اقامه میشوند، نام برده شده است.سازوکار امر به معروف و نهی از منکر در بازداشتن از انحرافات، در دو سطح خرد و کلان قابل مطالعه است. در سطح خرد وقتی سخن از سازوکار امر به معروف و نهی از منکر در بازداشتن از انحراف میرود، مقصود این است که چگونه عمل فرد امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر در بازداشتن افراد، از انحراف اثر گذار است. لکن در سطح کلان، سازوکار امر به معروف و نهی از منکر از زاویه عمل آمر و ناهی و بازتاب فرد مورد امر و نهی مطالعه نمیشود، بلکه موضوع مطالعه مجموع فعالیتهایی است که در سطح جامعه و نه فرد، در راستای جلوگیری از انحرافات در سطح کلان انجام میگیرد. کلیه فعالیتهای سازمانی دولتی و غیر دولتی، از جمله دستگاه قضایی، نیروی انتظامی، رسانههای جمعی و … در همین سطح قابل مطالعه است. بررسی سطح کلان، به خاطر گستره وسیع آن، از حوصله این مقاله خارج است، لذا به بررسی سطح خرد امر به معروف و نهی از منکر بسنده میشود.امر به معروف و نهی از منکر در سطح مورد بررسی، دارای صورتهای مختلفی است که ضمن بیان آن، ساز و کار هر یک در بازداشتن از انحراف، جداگانه تبیین میگردد.اخلاق تاثیر سنت اسلامی
رابطه دین و اخلاق یکی از مباحث دراز دامنه و با پیشینهای چند هزار ساله است که در دهههای اخیر نیز از زوایای گوناگون مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. برخی دین و اخلاق را به یکدیگر فروکاسته، عبادت و بندگی را جز خدمتخلق ندانستهاند. گروهی اخلاق را بخشی از دین به شمار آورده و پارهای دیگر دین را در اخلاق گنجانده اند. برخی بر این باورند که با کنار رفتن دین، اخلاق نیز رختبر میبندد و اگر خدایی نباشد، همه چیز روا خواهد بود؛ و گروهی دیگر اعتقاد به خدای ادیان توحیدی را ویرانگر اخلاق میشمارند.
به هر حال، بسیاری از دینداران، نزاع دین و اخلاق را ظاهری میدانند و برای برطرف ساختن آن، راهکارهایی کم و بیش مشابه با آنچه در سایر ابعاد تعارض عقل و وحی مطرح گشته است، ارائه میدهند. اما برخی از ایمان گرایان مسیحی این تعارض را واقعی و اجتنابناپذیر میشمارند و ایمان دینی را فراتر از اخلاق میخوانند. کی یرک گارد (1813- 1855 م) بزرگترین شخصیتی است که از این زاویه مورد توجه قرار گرفته و کتاب «ترس و لرز» او بیانگر این دیدگاه به شمار آمده است. قهرمان اصلی این کتاب، ابراهیم علیه السلام است که در سنین کهن سالی ماموریت مییابد تا فرزندی را که پس از سالها انتظار بدو بخشیدهاند، به دستخود قربانی کند.
«و خداوند ابراهیم را امتحان کرد و به او گفت: اسحاق[3]، تنها پسرت را که دوستش میداری برگیر و به وادی موریه برو، و در آنجا او را برفراز کوهی که به تو نشان خواهم داد به قربانی بسوزان». بدین گونه همه چیز از دست رفته بود، وحشتناکتر از آنکه اگر هرگز نمیبود! پس خداوند فقط ابراهیم را به بازی گرفته بود! او با معجزه خویش محال را تحقق بخشیده بود و اکنون آن را نابود میکرد. این بیگمان دیوانگی بود، اما ابراهیم بر آن نخندید…. هفتاد سال انتظار مؤمنانه، شادی کوتاه تحقق انتظار، کیست که عصای پیرمرد را میرباید؟ کیست که میخواهد پیرمرد به دستخود آن را بشکند؟… آیا هیچ رحمی بر این سالخورده ارجمند یا بر آن کودک معصوم روا نیست؟[4]
آری، «از دیدگاه اخلاقی… پدر باید پسرش را دوستبدارد، اما این رابطه اخلاقی در مقابل رابطه مطلق با خدا به مرتبهای نسبی تنزل یافته است.»[5] و چنین بود که ابراهیم، این شهسوار ایمان، بدون هیچ تردیدی کارد را بر گلوی فرزندش گذاشت و با این کار، «از کل حوزه اخلاق فراتر رفت».این سخن بدان معنا است که انسان مؤمن، با خدایی در ارتباط است که «خواسته هایش مطلق است و با سنجههای عقل بشری سنجیدنی نیست».[6]
تقابل دین و اخلاق هر چند خداباورانی همچون کی یرکگارد را از جاده ایمان خارج نمیسازد؛ رهزن اندیشه بسیاری از خردورزان میگردد و اگر چاره درستی برای آن فراهم نیاید، به اخلاق دین زدایی شده (سکولار) میانجامد. کسانی که از اخلاق سکولار جانبداری میکنند، اخلاق دینی را دارای کاستیها و پیامدهای ناگواری دانستهاند که اینک به مهمترین آنها اشاره میکنیم.اخلاق تاثیر سنت اسلامی
-
سست شدن پایه های اخلاق به دلیل خرد گریزی دین
خرده گیران بر اخلاق دینی بر این باورند که گزارههای دینی – حتی گزارهای چون «خدا وجود دارد» – اگر خرد ستیز نباشند، دست کم خرد گریزند و به همین دلیل نمیتوانند مبنایی تزلزلناپذیر برای اخلاق فراهم آورند. آنچه فراتر از درک عقل است، احتمال صدق و کذبش مساوی است؛ از این رو اخلاقی که بر این پایههای سستبنیان استوار است، استحکامی ندارد و آرامش روانی را برای آدمی به ارمغان نمیآورد.[7]
سستی این استدلال به خوبی آشکار است و نیاز به توضیح چندانی ندارد. اندیشمندان مسلمان نه تنها خردستیزی، بلکه خردگریزی پایههای اساسی دین را نیز نمیپذیرند و اعتقاد به چنین گزارههایی را توصیه نمیکنند. در امور زیربنایی دین، تنها ملاک ارزیابی و یگانه داور حقیقی، عقل و خرد آدمی است و تنها پس از گذر از این مرحله است که میتوان از امور فراعقلی سخن گفت و گزارههای خردگریز را پذیرفت. بدیهی است که چنین گزارههایی به دلیل آنکه بر پایههایی تزلزل ناپذیر استوارند، از اعتبار کافی برخوردار بوده، به تزلزل اخلاقی نمیانجامند.
-
علم پیشین الهی، ویرانگر اخلاق
پیش فرض اساسی اخلاق، اختیار و آزادی انسان است. بر این اساس، اگر خداوند – چنان که ادیان توحیدی میگویند – پیشاپیش، همه چیز را بداند، جایی برای اختیار آدمی و در نتیجه، اخلاق باقی نمیماند: «اگر همه افعال همان گونه که خداوند پیش بینی نموده، روی خواهند داد، هیچ کس توان آن را نخواهد داشت که راه دیگری در پیش گیرد».اخلاق تاثیر سنت اسلامی
من می خورم و هر که چو من اهل بود
می خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من حق ز ازل میدانست
گر می نخورم علم خدا جهل بود[8]
رابطه میان علم پیشین الهی و اختیار انسان بحث گستردهای است که همواره اندیشمندان را در شرق و غرب عالم به خود مشغول داشته است.[9] یکی از پاسخهای ساده – و در عین حال قاطع – به اشکال مورد اشاره آن است که خداوند همچنان که میداند چه افعالی از آدمی سر میزند، از اختیاری بودن آنها نیز آگاه است؛ بنابراین اگر این افعال جبری باشند، علم خدا جز جهل نخواهد بود. بر این اساس، خداوند از ازل می خوردن شاعر را میدانست و از این نکته نیز آگاه بود که او از روی اختیار می خواهد خورد؛ از این رو اختیاری نبودن میخوارگی به معنای بیپایگی علم خداوند است. چنین است که خواجه نصیرالدین طوسی در پاسخ به رباعی پیشین میگوید:
-
ثبات اخلاق دینی و دگرگونی در جهان
اخلاق سکولار راه را برای نسبیتباز میگذارد و براساس آن میتوان قوانین اخلاقی را با دگرگونیهایی که در جهان روی میدهد، هماهنگ ساخت؛ در حالی که دین دگرگونی اخلاق را بر نمیتابد و بر ثبات قواعد اخلاقی تاکید میورزد. این امر نیز یکی از ضعفهای اخلاق دینی به شمار رفته است.[10]
در نقد این سخن باید گفت که اصول و پایههای اخلاق با تغییرات محیط دگرگونی نمییابند، هر چند چگونگی تحقق بخشیدن به این اصول میتواند به زمان و مکان وابسته باشد. برای مثال، اخلاق دینی ما را به رفتار عادلانه فرا میخواند و عدالت هر چند میتواند در زمانهای گوناگون مصادیق مختلفی بیابد، اما هیچ پدیده طبیعی یا پیشرفت علمی نیکویی این عمل را از آن نمیستاند.اخلاق تاثیر سنت اسلامی
-
اخلاق دینی و کرامت انسانی
به گمان برخی از دین ستیزان، اخلاق دینی منزلت والای انسانی را نادیده میگیرد و به جای آنکه به انسان – از آن نظر که انسان است – حرمت نهد، معیارهای دیگری را مطرح میسازد؛ بر این اساس، میان خودی و غیر خودی فرق میگذارد و از خشم و غضب به بیدینان دریغ نمیورزد. برتراند راسل با مقایسه میان سقراط و مسیح میگوید:
شما سقراط را مردی کاملا مؤدب، به خصوص ملایم و نرم نسبتبه کسانی که گوش شنوایی از وی نداشتند ملاحظه مینمایید. از نظر من، برای یک دانشمند ارزندهتر است که چنین راهی را انتخاب کند تا راه خشم و غضب… (اما) در انجیل میبینید که مسیح گفته است: «شما ای مارها و شما این نسل افعیها، چگونه میتوانید از عقوبت جهنم نجات یابید؟»[11]
همچنین، ادیان الهی انسان را مملوک خدا میدانند و براساس آن خداوند را دارای حق ویژهای میشمارند، به گونهای که میتواند خارج از چارچوب قوانین اخلاقی، در ملک خود تصرف نماید و حتی به ریختن خون انسانی بیگناه فرمان دهد.
خانه خود را همی سوزی بسوز
کیست آن کس کو بگوید لایجوز[12]
چنین تفسیری از اخلاق دینی، هر چند با دیدگاههای برخی از مکاتب فکری سازگار است، در اندیشه اصیل اسلامی و در سیره علمی و عملی پیشوایان معصوم، نمیتوان برای آن تاییدی یافت؛ زیرا اولا: پیامبران الهی و امامان معصوم علیهم السلام در محاسن اخلاقی سرآمد همگان بودند و به گواهی اسناد معتبر تاریخی، حتی در جنگ با دشمنان نیز اخلاق انسانی را فرو نمیگذاشتند[13] و از پیروان خود نیز شیوهای جز این نمی طلبیدند. ثانیا: هر چند خداوند مالک و هستی بخش جهان است؛ به دلیل برخورداری از حکمت کار لغو و قبیح از او سر نمیزند و جز به آنچه ذاتا نیکو است، فرمان نمیدهد. با این حال، شرط خردورزی آن است که محدودیتهای عقل را نادیده نگیریم و جایی برای امور خرد گریز باقی گذاریم و بر آنها بر چسب خردستیزی نزنیم.
-
پیامدهای زیانبار اعتقاد به معاد
برخی از طرفداران اخلاق سکولار، باور به زندگی پس از مرگ و ثواب و عقاب اخروی را یکی از نقاط ضعف اخلاق دینی به شمار آورده و اعتقاد به آتش جهنم را روشنگر آتش جنگهای دنیوی خواندهاند: «فکر میکنم این عقیده که آتش جهنم یک نوع مجازاتی از برای گناهکاران است، عقیدهای ظالمانه میباشد؛ عقیدهای است که ظلم را در دنیا گسترش داده و شکنجه و بیعدالتی را نصیب نسلها و نژادها میکند»[14]
برخی دیگر به همین مساله از زاویه دیگری نگریسته و اخلاق دینی را اخلاقی مصلحتجویانه و کاسبکارانه نامیدهاند. با این توضیح که عمل اخلاقی از جایی آغاز میگردد که سودجوییهای شخصی کنار نهاده شود و جز انجام وظیفه، غرض دیگری در کار نباشد؛ در حالی که ادیان الهی بر امید به بهشتیا ترس از دوزخ تکیه میزنند و با بهرهگیری از آن، پیروان شان را به رفتار پسندیده فرا میخوانند.
در نقد نکته نخستباید بگوییم: چندان برای ما روشن نیست که چگونه اعتقاد به آتش اخروی، شکنجه و بیعدالتی دنیوی را رونق میبخشد! اخلاق دینی نه تنها به رواج بازار بیعدالتی نمیانجامد، بلکه با تاکید بر این نکته که رفتار عادلانه و ظالمانه بیپاسخ نمیماند و هر کس به پاداش و کیفر شایسته خود میرسد اجرای اخلاق را تضمین میکند. نکته دوم نیز که بیانگر اخلاق است، بر پایه محکمی استوار نیست. هر چند از دیدگاه پیشوایان دین مبین اسلام، بهترین نوع بندگی و نیکوترین عمل اخلاقی آن است که با انگیزههایی همچون شوق به بهشت و ترس از دوزخ همراه نباشد؛ از آنجا که همه مؤمنان در یک سطح نیستند، در مراتب پایین سلوک اخلاقی چنین انگیزههایی نیز پذیرفتنی است.
-
اخلاق سروران و اخلاق بردگان
فریدریش نیچه (1844- 1900 م) فیلسوف و اندیشمند آلمانی، در بسیاری از نوشتههای خود از دو نوع اخلاق سخن میراند: اخلاق سروران و اخلاق بردگان. از دیدگاه وی، ادیانی همچون مسیحیتبا تشویق آدمیان به سجایایی چون نوع دوستی، رحم و شفقت و تسلیم و سرسپاری، شخصیت واقعی انسان را سرکوب میکنند و آن را از شکوفایی باز میدارند : «ریشه همه بدیها این است که اخلاق بردهوار افتادگی، عفاف، خودشکنی و فرمانبری مطلق پیروزی یافته است.» اخلاق نوع دوستانه، خودپرستی آدمی را از میان میبرد و «با از بین رفتن خود پرستی، انسانهای بهتر نیز از دست میروند». فرودستان جامعه چنین اخلاقی را ساخته و به دلیل فراوانی جمعیتشان توانستهاند آن را بر فرادستان و سروان تحمیل نمایند. به جای دم زدن از برابری انسانها – «که تاکنون مهملی بالاتر از آن بر زمین وجود نداشته است» باید به «انسان برتر (ابرمرد)» بیاندیشیم و کسب «قدرت» را در سرلوحه اهداف انسانی بنشانیم. در این راستا به فلسفهای نیازمندیم که «نیرومند را نیرومندتر سازد و برای خسته از دنیا، فلج کننده و نابودی آور باشد»؛ در حالی که ادیان راهی کاملا متفاوت در پیش گرفتهاند:
دینهای فرمانفرما، از جمله علتهای اصلی فروماندن نوع انسان در مرتبهای پستبودهاند؛ زیرا بسی از آنچه که میبایست نابود شود را نگاه داشتهاند. باید بسی شکرگزارشان بود! از دست و زبان که برآید که از عهده شکر آنچه، به مثل، مردان روحانی مسیحیت تاکنون برای اروپا کردهاند، به درآید! اینان پس از آرام بخشیدن دردمندان و دلدادن به ستمدیدگان و نومیدان و دادن عصا و تکیه گاهی به نوانان، و کشاندن پریشان – درونان و شوریدگان از جامعه به دیرها و تیمارستانها… برای خراب کردن نژاد اروپایی چه کاری مانده بود که نکرده باشند؟ وارونه کردن همه ارزشها – این بود آنچه میبایستبکنند! یعنی خرد کردن نیرومندان و پوچ کردن امیدهای بزرگ.
سبک نوشتاری نیچه به گونهای است که سخنانش تفسیرهای گوناگون را بر میتابد و در بسیاری از موارد نیز با یکدیگر ناسازگار مینماید. برای نمونه، نیچه بارها از «مرگ خدا» سخن میگوید. این تعبیر نشانگر الحاد وی به شمار آمده است که در تایید آن میتوان به عباراتی که صراحتبیشتری در انکار خدا دارند، استناد کرد: «ما خدا را انکار میکنیم و با انکار خدا، مسؤولیت را منکر میشویم. تنها با انجام چنین کاری جهان را آزاد میسازیم». «خدا، نامیرایی روح، رستگاری، ماورا، همه مفاهیمی هستند که من هیچ گاه، حتی به هنگام کودکی ام، وقت و دقتخود را صرف آنها نکردهام، شاید هم برای این کار چندان که باید بچه نبودهام!» با این حال، برخی از نویسندگان با استناد به تمثیلی که در کتاب «دانش طربناک» به کار رفته است، مقصود از «مرگ خدا» را چنین میدانند: «بشر چراغ ایمان به خدا در قلب خویش خاموش کرد…. بالاترین سرچشمه پاکی و نور و عدل و زیبایی و زندگی را به گل خودپرستی بست و در عمیقترین تاریکیها سرگردان شد».
دیدگاه اخلاقی نیچه نیز دستخوش داوریهای متفاوتی قرار گرفته است. برخی بر این باورند که وی – آنگاه که از خودپسندی و بیاعتنایی به هم نوع سخن میگوید – صرفا به شرح فرایند طبیعی جهان پرداخته است، نه آنکه بخواهد در این زمینه چیزی را توصیه کند: «نیچه نمیخواهد از رحم و شفقت، از جانبداری از بیچارگان چیزی بشنود، میگوید چه بسا که اینها دروغ میگویند؛ نه اینکه خود نرم دل و با شفقت نبوده، چرا! نیچه بسیار حساس است، بسیار انسانی است…. میگوید مدار جهان انسان، مدار آنچه میشود و میگذرد، بر خودپسندی و بر تحمیل است». این توجیه اگر هم درباره برخی از عبارات نیچه به کار آید، در بسیاری از موارد دیگر پذیرفتنی نیست. دیدگاه اخلاقی نیچه چنان است که بسیاری از اندیشمندان، ظهور جنایت کاران و سلطه جویانی همچون هیتلر (1889- 1945 م) و فاجعه جنگ جهانی دوم را از پیامدهای ناخواسته آن میشمارند. به هر حال در بررسی سخنان نیچه، توجه به چند نکته را سودمند میدانیم:
-
دیدگاه نیچه، واکنشی است در برابر نظریههای افراطی شمار فراوانی از مسیحیان که همواره بر ایمان بدون تعقل و فرمانبرداری و سرسپاری مطلق تاکید میورزیدند و تسلیم بودن در برابر قضا و قدر الهی را به گونهای تفسیر میکردند که جز به خمودی و سستی نمیانجامید. این عامل، افزون بر نیچه، کسانی همچون دیوید هیوم (1711- 1776 م) و کارل مارکس (1818- 1883 م) را نیز بر ضد مذهب شورانده و چنین سخنانی را بر زبان آنان جاری ساخته است:
اکنون به جای نابود کردن غولان و چیره شدن بر ستمکاران و پاس داشتن از میهن، ریاضت و روزه و ترس و خاکساری و تسلیم چاکرانه و فرمانبرداری بندهوار، راههای دستیابی بر مفاخر آسمانی در میان آدمیزادگان شده است…. همین نکته ماکیاولی را بر آن داشت تا بگوید که تعالیم دین مسیح… که فقط شکیبایی و بردباری را میآموزد، روان آدمی زادگان را در هم شکسته و آنان را آماده بندگی و فرمانبرداری کرده است. این در حالی است که اندیشه اصیل اسلامی، عقل را در جایگاهی بس والا نشانده و ایمان عاری از تعقل را بیارزش خوانده است. همچنین از دیدگاه مکتب اهل بیت، نمیتوان به بهانه تسلیم در برابر اراده الهی از کار و فعالیت دست کشید و به طوفان حوادث تن داد؛ چنان که امام علی علیه السلام از کنار دیواری که رو به ویرانی بود برخاست و به دیواری سالم پناه آورد و در پاسخ این پرسش که «آیا از قضای الهی میگریزی؟» فرمود: «از قضای خدا به قدرش میگریزم».بر این اساس، آن حضرت هیچگاه سرسپردگی در برابر گردن کشان را بر نمیتابد و عزت و کرامت انسانی را چنان میستاید که در هیچ مرام غیر دینی چنین ستایشی از آن صورت نگرفته است: «نفس خود از هر پستی گرامی دار، هر چند تو را بدانچه خواهی رساند، چه آنچه از خود بر سر این کار مینهی، هرگز به تو بر نگرداند. بنده دیگری مباش حالی که خدایت آزاد آفریده».
-
نظریه اخلاقی نیچه، با وجود خردستیزی و دل آزاریش، از نکات تامل برانگیز و درسآموز خالی نیست. تاکید بر عزت و کرامت انسانی – که در اسلام نیز بدان سفارش فراوان شده است – از نقاط قوت این دیدگاه به شمار میرود. افزون بر این، نیچه کلیسا را به دلیل سفارش به ریشه کنی غرایز سرزنش میکند و روش درست را مهار کردن آنها میداند:
کلیسا با قاطعیتی تمام با شهوتها نبرد میکند، روش و درمانش از مردی افکندن است. کلیسا هرگز نمیپرسد که چگونه انسان میتواند میل خود را روحانی، زیبا و ملکوتی سازد. بلکه برعکس، پیوسته نظام خویش را بر نابود کردن (نفس پرستی، غرور، قدرت، آز و کینتوزی) بر میگمارد. اما حمله بردن بر ریشه شهوتها، یعنی هجوم به ریشه زندگانی. رویه کلیسا دشمنی با زندگانی است.
-
برخی از اندیشمندان بر تاثیر پذیری نیچه از نظریه تکاملی داروین تاکید ورزیده و گفتهاند: «از رای داروین، نیچه کوشش در بقا را پذیرفته و آن را به معنای تنازع گرفته و پنداشته که افراد باید با یکدیگر در کشمکش باشند و تحصیل توانایی کنند، تا غلبه یابند». هر چند نیچه به شدت بر نظریه داروین میتازد و بر این نکته پای میفشارد که گزینش طبیعتبه نفع «نیرومندتران» و «نیک بنیادتران» نیست، بلکه آنچه با آن رو به رو هستیم «حذف نمونههای خوشبخت است»؛ اما گاه برای توجیه نظریه اخلاقی خود، به روند طبیعی جهان استناد میجوید و با اشاره به اینکه در طبیعت، موجودات ضعیف و ناتوان پایمال میگردند و راه را برای شکوفایی توانمندان میگشایند، میگوید:
خود زندگی هیچگونه همبستگی، هیچگونه «حقوق برابر» را میان اجزای سالم و منحط یک اندام به رسمیت نمیشناسد: باید جزء منحط را جدا کرد؛ یا این که کل از میان خواهد رفت. همدردی برای منحطان، حقوق برابر برای سستبنیادان، این ژرفترین بیاخلاقی است؛ این خود به عنوان اخلاق، ضد طبیعت میباشد!
به طور کلی، کسانی که میخواهند با بهرهگیری از قانونی طبیعی (همچون نظریه تکاملی داروین یا نسبیت انشتین) به پیریزی نظامی اخلاقی بپردازند، با این نقد اساسی رو به رو میگردند که طبیعتبیجان و عاری از انگیزه نمیتواند مبنایی برای اخلاق – که در آن، نیت و انگیزه نقشی محوری دارد – قرار گیرد و ملاکی برای خوبی و بدی افعال ارائه دهد: «قلمرو طبیعت، قلمرو پدیدههای جبری است، و قلمرو اخلاق، قلمرو پدیدههای انتخابی و اختیاری…. صرف اینکه در نظام طبیعت، ضعیف پایمال است، نمیتواند نظام ارزشی اخلاقی برای ما به وجود آورد».
مبانی نظری تحقیق
نظریه فلاسفه اسلامی – اراده ( فلسفه تحقیق مرتضی مطهری)
نظریه دیگری درباب معیارهای اخلاق انسانی هست و آن نظریه اراده است این نظریه احتیاج به مقداری توضیح دارد اگر یک مقدار بیانم دشوار است کوشش میکنم بیشتر توضیح بدهم معروف است که : ” هر حیوانی متحرک بالا راده است یعنی هر حیوانی با اراده حرکت میکند ، اراده میکند که فلان جا برود ، میرود انسان هم مثل هر حیوانی متحرک بالا راده است ” ولی این اشتباه است در حیوانات آنچه وجود دارد میل و شوق است در انسان هم یک سلسله میلها و شوقها وجود دارد ولی در انسان چیزی وجود دارد به نام اراده که در حیوان وجود ندارد اراده همدوش عقل است ، هر جا که عقل هست اراده هست ، آنجا که عقل نیست اراده هم وجود ندارد انسان میتواند متحرک بالا راده باشد ولی گاهی هم متحرک با اراده نیست ، متحرک بالشوق و المیل است . حیوان همیشه متحرک بالشوق و المیل است
نظر کانت
در دنیا بوده اند کسانی ، در مشرق و مغرب ، در مشرق اسلامی قبرش نوشته اند جمله ای بسیار عالی است گفته است : دو چیز است که انسان را همواره به اعجاب وا میدارد و هر چه آنها را مطالعه میکند بر اعجابش میافزاید یکی آسمان پر ستاره ای که بالای سر ما قرار گرفته است ، و دیگر ، وجدان که در ضمیر ما قرار دارد اساسا در این مکتب ، اخلاق ، وجدان فطری انسانی است که خدای متعال به هر انسانی داده است. در روانشناسی بحثی است طولانی راجع به وجدان یا وجدانهای انسان ، و به تعبیری که مناسب با حرفهای خودمان باشد ، راجع به امور فطری انسان که چه چیزهایی در فطرت انسان است روی چهار چیز این بحث هست : یکی وجدان حقیقتجویی یا وجدان علم : آیا انسان علم را به خاطر خود علم دوست دارد ، یعنی به حسب فطرت و غریزه کاوشگر آفریده شده است ؟ دیگر همین وجدان اخلاقی است : آیا انسان به حسب فطرت نیکوکار آفریده شده ؟ به او وجدانی داده شده که او را دعوت به نیکوکاری میکند و فرمان به نیکی میدهد ؟ سوم وجدان زیبایی است : آیا هر کسی به حسب وجدان خودش بالفطره زیبایی شناس و زیبایی خواه آفریده شده است ؟ و چهارم وجدان پرستش یعنی وجدان دینی و مذهبی که آیا هر انسانی به حسب خلقت و فطرت ، پرستنده و خدا خواه و خدا دوست و خدا پرست آفریده شده است یا نه ؟ کانت روی مسئله وجدان اخلاقی تکیه کرده،است
بنابر این طبق این نظریه ، اخلاق یعنی دستورهای صریح و قاطعی که وجدان انسان به انسان الهام میکند اگر بپرسید چرا انسانها ایثار میکنند ؟ میگوید این ، امر وجدان است ، چرا ندارد ، دلیل ندارد ، وجدان امر کرده چرا انسانها حق شناس اند ؟ میگوید حق شناسی الهام وجدان است چرا انسانها از عفو بیشتر لذت میبرند تا انتقام ، و به جای انتقام عفو میکنند ؟ میگوید فرمان وجدان است چرا انسان تن به ذلت دادن را سختتر از جان دادن میداند و میگوید زیر بار ذلت نمیروم ؟ میگوید فرمان وجدان است و جز فرمان وجدان چیز دیگری نیست [15].
اخلاق از دیدگاه قرآن:
قرآن کریم سیره انبیای الهی را چنین توصیف می کند : و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت
و در حقیقت در میان هر امتی فرستاده ای برانگیختیم [ تا بگوید : ] خدا را بپرستید و از طاغوت [ = فریبگر ] بپرهیزید .
در این آیه شریفه پرستش خدا و اجتناب از طاغوت و هر گونه معبود باطلی دو رکن اساسی تعالیم انبیاء دانسته شده است . بنابراین ، دعوت به توحید ( هدایت دینی ) بدون طاغوت زدایی ( رهبری سیاسی ) ممکن نیست . بیشترین رنجها و سختهایی که انبیاء متحمل گشتند و بسیاری از آنان به ناحق از سوی دشمنانشان کشته شدند : « و یقتلون النبیین بغیر حق » به جهت توأم بودن رهبری دینی و سیاسی آنان بود ، و گرنه صرف آموختن مسئله احکام فردی و عبادی به مردم موجب قتل آنان نمی شد .
شعار « سیاست از دین جداست » شعاری استعماری است هدف طرح آن از سوی استعمارگران باز داشتن مسلمانان از دخالت در سرنوشت خویش است وگرنه در تعالیم الهی اسلام بیش از امور عبادی به امور سیاسی و اجتماعی مسلمانان پرداخته شده است . سیره پیامبر اعظم (ص) نسبت به امور خارجی آنان نشان می دهد که یکی از مسئولیتهای بزرگ شخص رسول اکرم (ص) فعالیتها و مبارزات سیاسی آن حضرت بوده است ، بنابراین ، مبارزه و فعالیتهای سیاسی بخش مهمی از مسئولیتهای مذهبی است که بار آن بر دوش رهبر جامعه اسلامی خواهد بود . به این بیان ارزشمند امام خمینی قدس سره توجه کنید :
اگر شما بتوانید مفهوم مذهب را در فرهنگ اسلامی ما درک و دریافت کنید ، به روشنی خواهید دید که هیچ گونه تناقضی بین رهبری مذهبی و سیاسی نیست ؛ بلکه همچنان که مبارزه سیاسی بخشی از وظایف و واجبات دینی و مذهبی است ، رهبری و هدایت کردن مبارزات سیاسی گوشه ای از وظایف و واجبات دینی و مذهبی است ، رهبری و هدایت کردن مبارزات سیاسی گوشه ای از وظایف و مسئولیتهای یک رهبر دینی است . کافی است شما به زندگی پیامبر بزرگ اسلام (ص) و نیز زندگی امام علی (ع) نگاه کنید که هم یک رهبر مذهبی ماست و هم یک رهبری سیاسی ، و این مسئله در فرهنگ شیعه از مسائل بسیار روشن است و هر مسلمان شیعی وظیفه یک رهبر مذهبی و دینی می داند که در سرنوشت سیاسی و اجتماعی جامعه مستقیماً دخالت کند و هدایت و نقش تعیین کننده خود را انجام دهد …
مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهای حاکم در جامعه بوده است و خود دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است که برای تمام ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی قوانین خاصی وضع دارد و جز آن را برای سعادت جامعه نمی پذیرد .مذهب اسلام همزمان با اینکه به انسان می گوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن ، به او می گوید چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر انسانها باید چگونه تنظیم کنی و حتی جامعه اسلامی با سایر جوامع باید چگونه روابطی را برقرار نماید . هیچ حرکتی و عملی از فرد و یا جامعه نیست مگر اینکه مذهب اسلامی برای آن حکمی مقرر داشته است . بنابراین ، طبیعی است که مفهوم رهبری دینی و مذهبی بودن ، رهبری علماء مذهبی است در همه شئون جامعه ؛ چون اسلام هدایت جامعه را در همه شئون و ابعاد به عهده گرفته است . پیغمبر اکرم (ص) مبعوث شد که سیاست امت را متکفل باشد .
حاکمیت سیاسی پیامبر اکرم (ص)گاه مستقیم و به وسیله دستوراتی که حضرت اعلام می کرد و به مرحله اجرا می گذاشت ، اعمال می گردید وگاه غیرمستقیم و توسط نمایندگان و کارگزارانی که آن حضرت به مناطق گوناگون اعزام می کرد . نصب کارگزاران و فرماندهان ، صدور و ابلاغ بخشنامه های دولتی برای حاکمان ، عقد پیمانهای سیاسی – امنیتی با طوایف مختلف ، گسیل داشتن نمایندگان تبلیغی – سیاسی ، اعزام تیمهای اطلاعاتی – تحقیقاتی ، تقویت بنیه دفاعی و نظامی ، سرکوب فتنه گران و … همه نشانگر اهتمام پیامبر اعظم (ص) به فعالیتهای سیاسی – اجتماعی و سیره آن بزرگوار در این بعد از زندگی اوست .
اخلاق در سنت پیامبر(ص)
1. عدالت:
از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: کان رسول الله(ص) یقسّم لحظاته بین أصحابه ینظر إلی ذا و ینظر إلی ذا بالسوّیه؛ روش دایمی رسول خدا(ص) این بود که نگاههای خود را بین اصحاب خود عادلانه تقسیم میکرد و به این و آن به یک اندازه مینگریست.شاید اگر این بیان از امام صادق(ع) به ما نرسیده بود، تصور نمیکردیم که یکی از مصادیق عدالت بین مردم این است که باید نگاهها نیز به نحو مساوی تقسیم شود و باور نمیشود که انسانی در این حد از عدالت باشد که حتی نگاه خود را بین حاضران مجلس عادلانه تقسیم نماید.
نمونهای دیگر؛ زنی از خاندان اشراف قریش به نام فاطمه مرتکب سرقت شد، هنگامی که رسول خدا(ص) دستور حدّ الهی را درباره او صادر فرمود، افراد قبیله بنی مخزوم از این جریان به شدت ناراحت شدند و کوشیدند تا به هر وسیلهی ممکن مانع اجرای حد شوند. بدین منظور از اسامهبن زید که مورد توجه و عنایت رسول خدا(ص) بود، تقاضا کردند که با آن حضرت در اینباره صحبت کند و از ایشان تقاضای عفو نماید. هنگامیکه اسامه با رسول خدا(ص) در اینباره گفت و گو کرد، حضرت سخت ناراحت شد و فرمود: آیا درباره حدی از حدود خدا شفاعت میکنی؟!، سپس از جا حرکت کرد و ضمن خطبهای فرمود: ای مردم علت اینکه ملتهای قبل از شما هلاک شدند این بود که اگر فرد بلند پایهای از آنان دزدی میکرد او را به مجازات نمیرساندند، اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان و گمنام کسی دست به عمل سرقت و یا هر خلاف دیگر میزد، حکم خدا را دربارهی او اجرا میکردند. سپس فرمود: به خدا سوگند اگر به فرض محال دخترم فاطمه دست به چنین کاری بزند، حکم خدا را درباره او نیز اجرا میکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومی با فاطمه محمدی یکسان است.
2. عفو و گذشت:
آزار و اذیت مشرکان مکه نسبت به آن بزرگوار از مسلّمات تاریخ و سیره است. هیچ زبان و قلمی قادر نیست آنچه را که پیامبر(ص) در طول سیزده سال اقامت در مکّه پس از بعثت از مشرکین کشیدند، بگوید و بنگارد. استهزا، آزار بدنی، افکندن امعاء و احشاء شتر بر آن بزرگوار، محاصره اقتصادی در شعب ابیطالب و … و پس از هجرت به مدینه نیز جنگهای پیاپی بدر و احد و خندق و لطماتی که در این جنگها به شخص پیامبر وارد شد؛ شکستن دندان مبارک، زخمی شدن صورت منور، ابتلای او به داغ حمزه عموی بزرگوارش، به شهادت رسیدن بسیاری از اصحاب با وفایش و … هیچ کدام از اینها نتوانست با عفو و گذشت او برابری کند و در فتح مکه با ندای لاتثریب علیکم الیوم إذهبوا أنتم الطلق؛ تمام آزار و اذیتها را نادیده گرفت و بالاتر از این کسانی از سران شرک و کفر را که آنقدر در آزار و اذیت حضرتش پیش رفته بودند که حضرت خون آنها را مباح فرمود و دستور قتل آنها را صادر کرد؛ مانند عکرمهبن ابی جهل و صفوانبن امیهبن خلف، هباربن اسودبن مطلب؛ وحشی قاتل عموی گرامی حضرت، بعد از آنکه اسلام آوردند، آنها را بخشید و از افرادی مانند هند و ابوسفیان نیز گذشت و بلکه خانه آنها را مأمن و پناهگاه قرار داد.
خدایا آیا این همه واقعیت دارد؟! آیا یک انسان میتواند تا این حد بخشنده و مهربان باشد؟! ما باشیم و ما، تصور این کرامت هم ممکن نیست، ولی آنگاه که متوجه شویم این انسان را خداوند به دست خود تربیت فرمود ـ همان گونه که در خطبه قاصعه آمده است ـ و او را به مقام خلق عظیم رساند و او را رحمه للعالمین معرفی فرمود، نه تنها رحمت بر مؤمنان، مییابیم که این امر شدنی است و لباس تحقق به خود پوشیده است و از مظهر تام و تمام اسما و صفات حسنای الهی چیزی جز این انتظار نمیرود.
3. زهد و دنیا گریزی:
درباره زهد بینظیر آن جناب گرچه بسیار گفته و نوشتهاند ولی شاید یکی از بهترین بیانات درباره این موضوع، سخن فرمانروای کشور کلام امیرمؤمنان علیبن ابیطالب7 در نهج البلاغه باشد که میفرماید: قَضَمَ الدّنیا قضماً، ولم یُعرِها طَرْفاً، أهضمُ اهل الدّنیا کشحاً و أخمصُهُم من الدّنیا بَطناً عُرِضتْ علیه الدّنیا فأبیٰ أن یقبَلَها، و عَلِمَ أنّ اللهَ سبحانَهُ أبغَضَ شَیئاً فَأبْغضه، وَ حَقَّرَ شَیئاً فَحَقِّرَهُ، و صَغَّرَ شَیئاً فَصَغـََّرَه…. تا آنکه میفرماید:
و لقد کان رسول الله(ص) یَأکُلُ عَلی الأرضِ، وَ یَجْلِسُ جِلْسَهَ العَبْدِ، وَ یخْصِفُ بیده نعلَهُ، وَ یرقع بیده ثوبه، و یرکب الحِمارَ العاری، و یُردِفُ خَلْفَهُ، و یکونُ اسّتِرُ عَلی بابِ بیتِهِ فَتکونُ فِیه التَّصاویرُ، فیقوُلُ: یا فُلانَهُ ـ لإحدیٰ أزواجِهِ ـ غَیّبیه عَنّی، فإنّی إذا نَظَرتُ إلیهِ ذَکرْتُ الدّنیا وَ زخارِفَها، فأعرَضَ عَنِ الدّنیَا بقلبِهِ، و أماتَ ذِکرَهٰا مِن نَّفْسِهِ، وأحبَّ أن تَغِیبَ زینتُها عَن عَیْنِهِ لِکَیْلاَ لایَتّخِذَ مِنها ریاشاً، وَلاَیَعْتقدِها قَراراً، ولاَ یرجُو فیها مُقاماً، فأخرَجَهَا مِنَ النَّفسِ، وَأشخصَهَا عَنِ القَلْبِ، وَ غَیّبهَا عَنِ البَصَرِ، و کذلکَ مَنْ أبغَضَ شیئاً أبغض أن یَنْظُر إلیه وَ أن یُذکَرَ عِندَه؛ از دنیا جز اندکی نخورد او شکم را از طعام دنیا پر نساخت و گوشهی چشمی بر آن نیفکند، از جهت پهلو لاغرتر و از جهت شکم گرسنهترین اهل دنیا بود، دنیا بر او عرضه شد، اما از پذیرفتنش خودداری کرد.
دانست خداوند چیزی را دشمن داشته، پس آن را دشمن داشت و چیزی را ناچیز شمرده پس آن چیز را ناچیز شمرد …، تا آنکه میفرماید: پیامبر(ص) بر روی زمین غذا میخورد و همچون بندگان مینشست و با دست خود کفش خود را وصله میزد و پارگی جامهاش را میدوخت. بر الاغ برهنه مینشست و کسی را نیز پشت سر خود مینشاند. پردهای با نقش و نگار بر در خانهاش آویخته بود به یکی از همسرانش فرمود: ای فلانی این پرده را از جلوی چشمم دور کن، که هرگاه آن را میبینم به یاد دنیا و زینتهای آن میافتم. پیامبر دل خویش را از دنیا کند و به آن پشت کرد و خاطرهی آن را در ذهنش کشت و دوست داشت زینت و زیور دنیا از دیدهاش دور باشد تا از آن جامهی فاخر برنگیرد، جایگاه قرار و آرامشش نداند و به ماندن در آن امیدوار نگردد، دنیا را از دل خود بیرون کرد، از قلبش دور ساخت و از دیدهاش پنهان نمود. آری کسی که چیزی را دشمن داشته باشد از اینکه آن را بنگرد و نزدش یاد آن شود نیز بیزار است.اخلاق تاثیر سنت اسلامی
4. تواضع و فروتنی:
تواضع و فروتنی آن بزرگوار همانند عظمت بیپایان او عقول حکما و دلهای اخلاقیون عالم را متحیر و سرگردان نموده است. گویی تناسب مستقیم بین بهترین بودن و از همه خاکیتر بودن وجود دارد؛ چرا که بزرگی و عظمت هرکس به اندازه تواضع و فروتنی اوست.
در روایتی امام صادق(ع) فرمود:ولقد اتاه جبرئیل(ع) بمفاتیح خزاین الأرض ثلاث مرّات فخیّره من غیر أن ینقصه الله تبارک و تعالی لما اعدّ الله له یوم القیامه شیئاً فیختار التواضع لربّه جلّ و عزّ؛ جبرییل سه بار کلید خزاین زمین را برای رسول خدا آورد و او را مخیّر کرد بین پذیرفتن آن ـ بدون آنکه خداوند تبارک تعالی چیزی از آنچه که در روز قیامت برایش مهیا کرده است کم نماید ـ پس رسول خدا تواضع و فروتنی را به خاطر خداوند جلیل و عزیز انتخاب نمود. محمدبن مسلم میگوید: سمعت أبا جعفر یذکر انه أتی رسول الله(ص) ملک فقال إن الله عزوجل یخیرک أن تکون عبداً رسولاً متواضعاً او ملکا رسولاً. قال: فنظر إلی جبرئیل و اوئاً أن تواضع فقال عبداً متواضعاً فقال الرسول مع انه لاینقصک ممّا عند ربّک شیئا، قال: و معه مفاتیح خزائن الارض؛ از امام باقر شنیدم که……
متن ارایه شده در بالا به صورت خلاصه بوده و برای آشنایی شما میباشد. امید داریم تا اینجای مطلب مورد توجه شما قرار گرفته باشد. جهت دریافت ادامه مطلب به صورت کامل WORD + PDF به لینک دریافت زیر مراجعه نمایید. این موضوع براساس سیستم پایان نامه نویسی طراحی شده است و دارای پاورقی و رفرنس کامل میباشد. 60 صفحه و چهار فصل و دارای سرفصل – پاورقی – رفرنس و موضوع بندی کامل میباشد.
برای دریافت pdf+word کامل این مطلب بر روی کلیدزیر،کلیک نمایید .
قیمت: 15000 تومان